سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























بچه مسلمون

سلااااااام ... حال و احوال خوبه ایشالا؟ ... چقد تو روان به وبم حال دادم ... هی اومدم به روزش کردم ... کلی داره کیف میکنه ...

قبلا برا رفتن به روانپزشکی دو دل تر بودم ... باز الان بهترم ... با خودم میگم ... اولین انتخابم روان ممنون! ... دومیش اطفال ... زنان که در حد تنفر ... داخلی عمرا ... قلب و عفونی هم که داخلی دارن عمرا ... جراحی و تیغ متنفرم ... رشته های تاپ هم که کار ما نیست ... البته میگن ... اون چیزی که بهش علاقه داری با اون چیزی بعدا توش قرار میگری گاهی زمین تا آسمون فرق میکنه ...

فقط خدا میدونه که چقد دوس دارم روان بمونم ... باورم نمیشه ... تموم شد ... خیلی خوب بودش ... مامانی ، من نمیخوام برم ... هییییییییییییی ... چه میشه کرد باید رفت ... نمیشه موند ... مگه اینکه درخدمت باشیم مجدد ...
تو کشیک روز جمعه ( عجب کشیکی بودش ها
تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید) ... سه تا مریض سرپایی داشتیم ... 2 تاش
conversion     بود ... که همراهاشون میگفتن تنگی نفس و لرزش پیدا کرده و چند ساعته که حرف نمیزنه ...  اصلا چی هستش conversion   ؟ ( اختلال تبدیلی عبارتست از یک یا چند نشانه عصبی که با یک اختلال طبی یا عصبی شناخته شده قابل توجیه نیست. فلج، کوری و کری شایعترین نشانه های اختلال تبدیلی هستند.  بی حسی و پارستزی بخصوص در انتهای اندام ها شایع است . اختلال تبدیلی اغلب با اختلال شخصیت پرخاشگر _ انفعالی، وابسته، ضد اجتماعی و نمایشی ارتباط دارد. نشانه های اختلال افسردگی و اضطراب اغلب در این بیماران دیده می شود. ) ... رزیدنتم بهم یادش داد ... وقتی یه تعارض ( conflict ) توی ذهن پیش بیاد ممکنه رخ بده ... رزیدنتم گفت من چندتا از این مریضا داشتم یکیش یه آقایی میره مکه بر میگرده کور میشه ... چه اتفاقی افتاده براش؟ ... نگاه به نامحرم کرده خب ... ( با خودم گفتم کاشکی برای منم اینجوری میشد ، اگه میشد که همونجا درجا فک کنم کور میشدم ) ... از طرفی این مرده میدونست این کار بده ( نه که من نمیدونم ) ... از طرفی هم این کار رو میکرد ... الان این فرد با خودش به صورت ناخود آگاه کاری کرد که به هدف خودش رسید ... اغلب علایم تبدیلی خود به خود یا به دنیال در مان های رفتاری، تلقین و ایجاد یک محیط حمایت کننده از بین می روند … خانواده بیمار تفهیم شوند که توجه به بیمار، اظهار همدردی و دلسوزی، مراقبت بیش از حد یا نشان دادن اضطراب و نگرانی به بیمار، رفتار بیمارگونه او را تشدید می کند. و همچنین به اطرافیان توضیح داده شود که هرگونه بهبودی را ولو جزیی مورد تشویق قرار داده و از این مسأله رضایت و شادی خود را اظهار کنند .
..
اون روز جاتون خالی ... سمیرا و ریحانه و خدیجه اومده بودن ... ناهار سالاد اولویه درست کردیم برا ناهار ... کشیک نبود rest  کامل بود با تفریح مریض دیدن ... اینقد شیطونی کردن تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدکه رزیدنت که 2 تا طبقه پایینتر بود ... گفت :  شما چی کار میکنین؟ ... چقد شیطونی میکنید ... آبروی من رفتش ! ... شمارمو دادم مرکز و گفتم در صورت نیاز بزنگید و یه کم رفتیم جنگل با هم عکس گرفتم و هله هوله خوردیم ... ( عجب کشیکی ) ...

خاطره نوشت :
 1. امروز رفتم برای مریضای بخش زنان نت بذارم ... یه دختره بود همسن من ... مریضیش دو قطبی بود ... میگفت اینجا کجاست منو آوردن ؟ ... من میخوام برگردم اورژانس ... تو رو جون بچه هات بگید منو مرخص کن ... اینجا دارم دیوونه میشم ... یه کم بهش توضیح دادم گفتش تو رو جون بچه هات قسمت دادم
تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید
...
2. یه مریض بود شک داشتن به اختلال شخصیت پارانویید ... همراهاش میگفتن آبرو برای ما نذاشته به مهموناش وقتی دارن غذا میخورن میگه ... رودل نکنی یه وقت اینقد میخوری ...
3. صبح جمعه رزیدنت زنگ زد خانم دکتر بیا بریم یه دوری بزنیم ... دوستم پرسید چی شد ؟ ... کجا میری؟ ... گفتم گفتش بریم یه دوری بزنیم ... دوستم تعجب کرد ( آقای دکتر بودن آخه ) ... گفت کجا؟ ... تو حیاط؟ ... خندیدم ... گفتم ... نه تو بخشا رو میگه ...
3. صبح جمعه که سوار تاکسی شدم راننده تاکسی پرسید این بیمارستانی که شما میرید سوختگیه یا روانپزشکی؟( میخواست سر صحبت رو باز کنه ) ... گفتم هر دوش ... گفتش یکی دیروز سوار شده بود میگفت اونجا مریضا رو میبرن آمپول میزنن میکشن ... !!!
4. امروز تو درمانگاه یه آقاهه اومده بود دمانس داشت با دختراش و نوه ش ... پسره 3-4 سالش بود ... ای جان خیلی بامزه بود ... من نازش میدادم و میگفتم بیا پیشم ... نمیومد ... یه دفعه استاد یه نگاهی به من کرد و به بچه ... فک نمیکردم منو ببینه ... البته نگاهش زیر چشمی بود ... ترسیدم گفتم الانه که به من یه چیزی بگه ... گفتم آخه تو مجبوری ناز بدی ؟ ... البته معلوم بود نگاه دکتر نگاه توبیخ نبود ... دیگه نازش ندادم

حس نوشت:
1. این هفته وقتی مختار نامه رو میدیدم خیلی غصه خوردم ... نه برای کارهای مردم کوفه ... بلکه برای خودم ... من چه کم از مردم کوفه دارم ؟ ... این فیلم به آدم کمک میکنه که بهتر خودش و نامردی هاش رو بشناسه ... از اینکه چه راحت عهد میبنده و چه راحت میشکنه ... هییییییییییی ...
2.
امام باقر(ع)::سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید.  


نوشته شده در یکشنبه 89/8/23ساعت 9:3 عصر توسط دکتر نگو بلا بگو نظرات ( ) |


Design By : Pichak