پيام
مسافري از ...
90/5/26
دكتر نگو بلا بگو
به هر امامزاده اي سر زدم و برايم هر نذري کردند. شانزده ساله بودم که براي حمام و دستشويي نيز محتاج کمک شدم . زماني که پشت لب همه پسر ها سبز مي شود و آتش مستقل شدن در قلبشان شعله مي کشد ، من براي طهارت هم محتاج پدر و مادرم بودم . درس خواندم . متاسفانه مغزم خوب کار مي کرد