سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























بچه مسلمون

وقتی دل آدم از زمین میگیره ... وقتی بغض گلوت میشکنه و هق هق گریه هات سرازیر میشه ... وقتی دنبال کسی میگردی که که براش درد دل کنی ... با اینکه دور و برت پره از آدمایی که بهشون احساس نزدیکی میکنی  ولی خوب که نگاه میکنی گوشی پیدا نمیکنی که حرفات رو متوجه بشه ...  اون موقع ست که قلبت از ناراحتی دوس داره هی ترک بخوره و هی ترک بخوره و اشکات دوس دارن لبریز بشن و گونه هات رو نوازش بدن ...اشک های گرم و دوس داشتنی ... اون موقع ها خدا میتونه هم دم خوبی باشه برا شنیدن حرفها ... حرفهایی که بارها و بارها ازت شنیده ... ولی حوصلش سر نمیره از شنیدن دوباره اون ها ... اون موقع که با خدا حرف میزنی دوس داری تو آغوش خدا آروم بگیری تا خدا برات لالایی بگه و تو بخوابی ... ولی چون نامردی کردی و تا دلت اجازه صادر میکرده گناه کردی اون لحظه رو هم نمیتونستی داشته باشه ... نمیتونی آروم بگیری ... چون شرمنده ای ازش ...غصه میخوری و غصه میخوری ... و باز هم اشک گرمت سرازیر میشه ... دیگه نمیدونی چی کار کنی ... میری صداشو گوش میدی ... آرومت میکنه ... اشکات رو پاک میکنه و بهت امید میده ... دوس داری برای یه بار هم که شده کنارش بشینی ...چقدر صداش دلنشینه و چقدر آرامش دهنده و نوید بخش ... وبا خودت صداش رو تکرار میکنی    "مسلمان با درس انتظار فرج می آموزد ، تعلیم میگیرد که هیچ بن بستی وجود ندارد در زندگی بشر که نشود آن را باز کرد ... وقتی در نهایت زندگی انسان ، در مقابله با این همه حرکت ظالمانه و ستم گرانه خورشید فرج ظهور خواهد کرد پس در بن بست های جاری زندگی هم همین فرج متوقع است و مورد انتظار است ... این درس امید به همه انسان هاست "    اینجوری به خدا نزدیکتر میشی ... خدا رو بیشتر حس میکنی ... حالا دیگه روت میشه بری پیش خدا ... خدا برات لالایی میگه و آرومت میکنه ...صدای قشنگشو گذاشتم تو وبم تا شما هم گوش بدید ... ولی مثل اینکه کار نمیکنه ... بلد نیستم چجوری راش بندازم ... هر کس این نوشته رو میخونه ( البته اگه کسی باشه که بخونه) و بلده که چی کار باید بکنم صدای موسیقی وبلاگم در بیاد بهم بگه ... ممنونشم ...

پ.ن:مرا تا زمانی که میدانی زنده بودن برای من  بهتر است زنده بدار ... و اگر مرگ برایم بهتر بود بمیرانم ... حضرت صدیقه طاهره (س) ... به امید درک واقعی شخصیتشون .... شهادتشون تسلیت ...من دیگه بزرگ شدم ... اگه اهل فامیل گیر بدن به روسری که سرم گذاشتم دیگه بغضم جاری نمیشه ....فقط خیلی غصه میخورم ... که فاطمه جان همه برات گریه میکنن ولی نمیدونن که دارن تیشه به ریشه اسلام میزنن ...

پ.ن: امروز گیلان رو به مقصد ساری تا یک ساعت دیگه ان شاءالله ترک میکنیم ... پی همت مضاعف ...البته اگه توفیق باشه ... فردا کشیک و 5 شنبه هم کشیک ...

التماس دعا
نوشته شده در دوشنبه 89/2/27ساعت 2:39 عصر توسط دکتر نگو بلا بگو نظرات ( ) |


Design By : Pichak