بچه مسلمون
این هفته ... هفته آخر بخش اطفال ...قسمتون شد بخش نوزادان بیمارستان امام خمینی(ره) ساری... وقتی اومدم دیدم چه حس بدی پیدا کردم ... یاد بخش داخلی ... زنان ... یاد سختی های اول اینترنی افتادم ... هر چند اطفال هم بخش خیلی سختی بود ... احساس کردم چقد از بیمارستان امام بدم میاد ... یه دفعه یاد سید مجتبی افتادم ... تو همین بیمارستان بود ... آره تو همین بیمارستان بود که سپسیس کرد ... end organ damage شد ... اینتوبه شد ... و عروج کرد ... توی همین بیمارستان قلب هایی نگران بودند و می تپیدند ... بغض هایی بودن که آروم آروم شکستن ... آره ... توی همین بیمارستان بود که رفتی ... آرزو نمیکنم که کاش بودی ... که این ظلمه در حق تو ... تویی که این همه دوست داشتی بری ... بری پیش محبوبت ... ولی حداقل میتونم آرزو کنم که کاش من اون موقع بودم ... میدیدمت ، میفهمیدمت ... وقتی بهت فکر میکنم چشام پر اشک میشه ... وقتی بهت فکر میکنم دلم میسوزه ... برای خودم که هیچ توشه قبری ندارم ... سید دلم گرفته ... سید کجایی ؟ ... کاش زودتر میومدم ساری ... 8 سال دیر رسیدم ... از رفتنت 15 سال میگذره ... با خودم فک میکنم ساری چجوری تاب رفتنت رو آورد ... چجوری تحمل کرد؟ همیشه ساری شهر غریبی بود برام ... حتی مامانم هم که اومده بود میگفت ساری چقدر دلگیره ... شاید ... شاید ساری با رفتن تو بغض کرده ... کاش پیشم بودی سید ... دلم برای نادونی خودم میسوزه ... از اینکه چقدر زود باختم ... چقدر زود تو امتحان خدا رد شدم ... چقدر زود همه اون چیزایی رو که با زحمت به دست آورده بودم از دست دادم ... ... چقدر زود خدا فراموش شد ... سید اگه بدونی دلم چه بغضی داره ... سید دلت برام نمیسوزه؟؟
رهگذرم ، دل نبند ... التماس دعا تنها کسی که میگه دوست دارم و راست میگه ... دوست داره ... نه برای خودش ... بلکه برای خود خودت ... تنها کسی که به جرم اینکه دوست داره قلبت رو نمیشکنه ... دلم برای خدا تنگ شد ... قسمت نمیشه بریم پیشش ... تنها کسی که میگه دوست دارم و واقعا دوست داره ... ای مردم،شما را سفارش می کنم به پرهیزکاری و ترس از عقوبت خدا ، و بسیار او را ستودن برای نعمتهایش که به شما داده ، و بخششهائی که به شما فرموده ،و بلیاتی که شما را بدانها آزموده است ، پس چه بسا نعمتی را که خاص شما گردانید،و رحمتی که برایتان تدارک دید ، شما کارهای زشت و گناهان خود را هویدا ساختید و او پوشاند ، و با اینکه در معرض مواخذه از کردار ناپسندتان قرار گرفتید ،امانتان داد. و شما را سفارش می کنم به یاد مرگ باشید و از آن غافل نمانید ، چگونه شما غافلید از مرگی که از شما غافل نیست ؟ و چسان ممکن است نزد کسی که لحظه ای مهلتتان نمی دهد دم از طمع و دلبستگی به دنیا بزنید ؟ پس کافی است شما را از جهت پند دادن مردگانی که شما دیدید ، بدون اینکه سوار باشند به سوی قبورشان بردند ، و بدون اینکه فرد آینده باشند در آن قبرها فرودشان آوردند ، گوئی هرگز در دنیا نزیسته و در آبادیشان نکوشیده اند ، و یا اینکه همیشه ساکن خانه آخرت بوده اند ،َ از جهانی که آن را جایگاه گرفته بودند رمیدند، و در قبری که از آن می رمیدند ، وطن گزیدند ، آلوده بودند به دنیائی که از آن دست کشیدند ، و تباه ساختند آخرتی را که به سوی آن منتقل گشتند ، نمی توانند از کار زشت باز گردند ، نه افزایش در نیکی را توانائی دارند. به دنیا انس گرفتند ،دنیا ایشان را فریب داد ، و به آن اعتماد کردند آنها را به خاک انداخت ، پس پیش تازید ، خدایتان بیامرزد در آبادی خانه های آخرتتان که برای رفتن به آنها تشویق و دعوت شده اید بشتابید، و با شکیبائی به طاعت و دوری از معصیت بپردازید تا نعمت های پروردگار را چنان که شاید و باید دریابید ، و چه بسیار ساعات در روز و روزهای در ماه ، و ماههای در سال ، و سالهای در عمر تند و به شتاب گذراندند... نهج البلاغه
آخرت نوشت : و از مردم کسی است که خدا را با دو دلی می پرستد ... هرگاه خیری به او می رسد دلش به آن آرام گیرد و اگر شری برخورد کند روی برگرداند ... ( چنین کسی ) در دنیا و آخرت زیانکار شده است و این زیانی آشکار است ... سوره حج / آیه 11 حس نوشت : ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته / از های و هوی دنیا ؛ امشب دلم گرفته / یک سینه غرق مستی دارد هوای باران / از این خراب رسوا امشب دلم گرفته / امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن / شرمنده ام خدایا ؛ امشب دلم گرفته / خون دل شکسته بر دیدگان تشنه / باید شود هویدا ؛ امشب دلم گرفته امتماس دعا
می سوختم ، از سوختن خسته شده بودم ، می خواستم همدمی بیابم که مدتی در کنارش بیارامم ، امام خدا نخواست . نخواست که شمع وجودم خاموش شود، او نمی خواهد که سوزش من قطع گردد ، چه چیز باعث سوزش است ؟ درد و غم . چه چیز باعث صفا و تجلی قلب است ؟ فقر و عشق ! چه چیز باعث اوج روح به اعلی علیین است؟ تنهایی ! و این همه را خدا بر من تمام کرده است و نمی خواهد این نمونه خدایی در سکوت آرامش بخسبد و دمب از نورافکنی بیاساید. من از این همه سوزش خسته شده بودم. از این همه تنهایی کاسه صبرم لبریز شده بود. می خواستم شمع وجودم در کنار محبوبی خدایی دمی بیاساید. تنهایی خدایی را با انسانی خدایی بیامیزم و شور و هیجان انسان وار به وجود آورم.
اما قضای پروردگار نمی خواهد چنین نمونه عجیبی از مرتبه الهی خود نزول کند . نمی خواهد چنین شمع سوزانی رو به خاموشی رود ...
خدای بزرگ مرا به شهادت آماده می کند و شهید باید بزرگ ترین خصوصیات خدایی را داشته باشد.
می خواهد فرزند خود را برای عشق انسانیت به قربانگاه عشق بفرستد.
می خواهد این قربانی از هرگونه تعلقی آزاد باشد.
در فقر آن قدر غنی هستم که اگر آسمان و ستارگانش را در یک دست و زمین و مافی ها را در دست دیگرم بگذارند با بی اعتنایی از همه آن ها می گذرم ، شاید این را تعبیر به غرور کنی، شاید صحیح باشد ولی اگر صحیح باشد خیلی مغرورم
سید مصطفی چمران
Design By : Pichak |